گابریل گارسیا مارکز هم رفت و ما را با صد سال تنهایی اش تنها گذاشت...
"اگر مرا قلبی بود، تنفرم را مینوشتم روی یخ و چشم میدوختم به حضور آفتاب…
خداوندا... اگر تکهای زندگی از آن من بود، برای بیان احساسم به دیگران، یکروز هم تأخیر نمیکردم…
برای گفتن اینحقیقت به مردم که دوستشان دارم و برای شوق شیدایی، انسان را قانع میکردم که چه اشتباه بزرگیست گریز از عشقبه علت پیری… حال آن که پیر میشوند وقتی عشق نمیورزند…
به یک کودک بال میبخشیدم بی آن که در چگونگی پروازش دخالت کنم…
به سالمندان میآموختم که مرگ با فراموشی میآید، نه پیری…
آموختهام که همه میخواهند به قله برسند، حال آن که لذت حقیقی در بالارفتن از کوه نهفته است…
آموختهام زمانی که کودک برای اولینبار انگشت پدر را میگیرد، او را اسیر خود میکند تا همیشه…
چه بسیار چیزها از شما آموختهام، ولی افسوس که هیچکدام به کار نمیآید وقتی که در یک تابوت آرام میگیرم تا به همت شانههای پرمهر شما به خانهی تنهاییام بروم…
همیشه آنچه را بگو که احساس میکنی و عمل کن آنچه را میاندیشی…
آه… که اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را خفته میبینم، با تمامِ وجود در آغوش میگرفتمت و خداوند را بهخاطر اینکه توانستهام نگهبان روحت باشم شکر میگفتم…
اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که تو را درحال خروج از خانه میبینم، به آغوش میکشیدمت…
فقط برای آنکه اندکی بیشتر بمانی، صدایت میزدم…
آه… اگر بدانم امروز آخرینبار خواهد بود که صدایت را میشنوم، فردفرد کلماتت را ضبط میکردم تا بینهایتبار بشنومشان…
آه… که اگر بدانم این آخرینبار است که میبینمت، فقط یکچیز میگفتم: دوستت دارم بیآنکه ابلهانه بپندارم تو خود میدانی…
همیشه یک فردایی هست و زندگی برای بهترینکارها فرصتی به ما میدهد، اما اگر اشتباه کنم و امروز همهی آن چیزی باشد که از عمر برای من مانده، فقط میخواهم به تو یکچیز بگویم: دوستت دارم، تا هیچگاه از یاد نبری…
فردا برای هیچکس تضمین نشده است، پیر یا جوان…
شاید امروز آخرینباری باشد که کسانی را میبینی که دوستشان داری، پس زمان از کف مده
عمل کن، همینامروز…
شاید فردا هیچوقت نیاید و تو بیشک تأسف روزی را خواهیخورد که فرصت داشتی برای یک لبخند، یک آغوش، اما مشغولیتهای زندگی، تو را از برآوردن آخرین خواستهی آنها بازدشتند…
هیچکس تو را بهخاطر افکار پنهانت به یاد نمیآورد، پس از خداوند، خرد و تواناییِ بیان احساساتت را طلب کن…"
خداحافظی یک نابغه