کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

دوباره از تو تو شدن...

دوباره از خویش دریا می شوم و همراه موج ها چشم ساحل را ناپیدا می کنم، آواز مرا از خود میبرد، ساحل مرا از خویشتن میبرد، آبی، آبی و آبی... اینجا همه آبی آبیست، این لحظه ها رنگ تو را بر دریا میزند...  

بیگانگیِ شب را از عطر خویشتن، از آبی آب مملو می کنم. شعله شب را بر تنم خاکستر میکنم و دوباره همه صدا میشوم، دوباره تماشا میشوم، چشم خدا میشوم...

نگاه من درگیر ما شدن، دریا اما دچار لبالب خویش...دچار غم ساحل بان است... کِلک خیال انگیز من از مشرق سکوت تا طلوع طلوع درگیر موج بازی شقایق است بر آبی آب... بر چشمِ چشم، بر آوای آواز... بر سکوتِ سکوت... تا از خود خود شدن، تا رنگ خدا شدن... بی تو هوا شدن، رفتن و صدا شدن، دوباره همه نگاه شدن، از عشق عاشق شدن، شیدای شیدا شدن... آه خود خدا شدن... و دوباره از تو تو شدن...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد