کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

تن های خستگی...

من در کوچه ای گم شده ام

خطوط سیاه به بند کفش هایم رسیده اند

چقدر کثیف اند این خودنویس ها

دست هایم را به باد داده اند

من در کوچه ای گم شده ام

چشم هایم کو؟

کودکی درون شکم دوازده ساله اش

خط خطی گریه می کند

پرواز بدن های نیمه تمام ساعت سیزده است

پاهایم کو؟

آه من نمی خواهم موهای گوزن را ناز کنم

چمدانم در جیبم خواهد پوسید

دهانم گم شده است

نام مرا صدا میزنند

من در کوچه ای گم شده ام...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد