کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

دلریخته...

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست

روز خاکستری سرد سفر یادت نیست

 

ناله ناخوش از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر یادت نیست

 

تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست

نیزه بر باد نشسته است و سپر یادت نیست

 

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

 

خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود

پس چرا گشت شبانه در به در یادت نیست

 

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

 

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

 

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید

کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست

 

تو که خودسوزی هر شب پره را می فهمی

باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست

 

تو به دل ریختگان چشم نداری بیدل

آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست

 

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست ، یادت نیست

 

خواب روزانه اگر در خور تعبیر نبود

پس چرا گشت شبانه در به در یادت نیست

 

من به خط و خبری از تو قناعت کردم

قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

 

یادم هست ، یادت نیست

یادم هست، یادت نیست...


شهیار قنبری


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد