کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

باران

به من بگو

هنوز هم می شود احساس را رها کرد

رهاتر از پرواز

مسافر تر از آواهای دوردست ها

سبک تر از پرهای خیال

در بلندی های مه آلود کوه های ناپیدا

پرخیال تر از نشستن و فکر کردن

ساعت ها در خود رهاشدن

جاری شدن

آنجا که هوای سبک صبح فلسفه است

و در بلندای کوه پارچه ی نور می بافند

و عشق با رشته هایی از برگ های سوزنی

تا آن قله قله های آرزو

به ادامه بی انتهای خود می رسد

آنجا که می شود آبی تر از ماهی

میان چشمه های کوه ها جاری شد

اگر دریا نیست

تو در خویش آبی باش

عشق

عشق شاید بهانه تکرارهاست

آه

تماشای تکرار طلوع تر از طلوع ها

و پر شدن از آنچه گفتنی نیست

از آن مبهم بی پایان

آه رهاتر از قاصدک میان روح جنگل های کوهستانی

پرنگاه تر از آسمان

آنجا که تنها لمس است

لمس غبار سپیده دم

و رهاتر از رهایی

آزادتر از آزادگی

میان فراموشی آنچه انسان بود

و هستی یافتن از هستی...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد