کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

میان پنجره های شهر پاییز

یلدا سرود جاودانگی کوچه انار است

آنجا که برگ های زرد لحظه لحظه ی مهربانی اند

و محبت مهمان یگانه دلهاست...


دست هایم آرزوی بلند سپیدار را بر نقطه چین دفتر دلتنگی ثبت میکند تا روزی دوباره شاخه های بلند امید، آن شاخه های سپید بر روزنه های آبی چشم گشایند و این امتداد عشق است که خودکار آبی ام آسمان را رنگ میکند...


بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذ رنگی                 

بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو

بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

 

شادی شکستن قلک پول                                                 

وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد

بوی اسکناس تا نخورده ی لای کتاب

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

 

فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه

شوق یک خیز بلند از روی بته های نور

برق کفش جفت شده تو گنجه ها

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

 

عشق یک ستاره ساختن با دولک

ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم

 

بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری

شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن

توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی

با اینا زمستونو سر میکنم

با اینا خستگیمو در میکنم...


شهیار قنبری


تا در طلب گوهر کانی کانی

تا در هوس لقمهٔ نانی نانی

این نکتهٔ رمز اگر بدانی دانی

هر چیز که در جستن آنی آنی...


مولانا


تاملی در رویای رمانتیسم...

از دید انسان رمانتیک، جهان به دو دسته خردگرا و احساسات یعنی والاترین‌ها و زیبایی‌ها تقسیم می‌شود. بنیان رمانتیسم با ایده‌آلیسم نزدیکی دارد و هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زاییدهٔ اندیشه می‌داند و دگرگونی جامعه انسانی را وابسته به دگرگونی اندیشه بشری میداند...

می توان با اصول رمانتیسم به تحلیل و درک روشنی از فرهنگ پرداخت. در واقع آرمان های بشری در فرهنگ تجلی می یابد. والایی و زیبایی از هر جهت که نگریسته شود زیباست، بنابراین در فرهنگ های گوناگون هرجا که تلاشی در جهت بهترین اندیشه ها در آرمان بشر صورت میگیرد در گستره فرهنگ قرار میگیرد. به این ترتیب دامن چین چین قرمز رنگ دختر روستایی همانگونه در متن خود آرمان گرا است که کت و شلوار فردی از طبقه شهری نیز هست. و این یعنی فرهنگ وحدت والای زیبایی است در متن گوناگون رنگ ها و طرح ها...


برای تو

برای یک لحظه

برای یک لبخند

برای همین لحظه که زندگیست

همه آسمان را

برمی دارم و در مشتت میگذارم

مهربان من

مشتت را باز کن

تا دست هایمان آبی شود...


 

عاشقم

اهل همین کوچه ی بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟

کوچه کجا؟

پنجره ی باز کجا؟

من کجا؟

عشق کجا؟

طاقتِ آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی  

منِ دلداده به آهی

بنشستیم

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست؟

از آن پنجره ی باز؟

از آن لحظه ی آغاز؟

از آن چشمِ گنه کار؟

از آن لحظه ی دیدار؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب

تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم...


فریدون مشیری


من نوشتم از راست

تو نوشتی از چپ

وسط سطر رسیدیم به هم...


من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم

گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو...