کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

عزیز من پرنده ها در نگاهم گفتند در فراسوی افق سرود دوست داشتن توست... و آغوشت کوچه ایست تنگ و باریک که مرا میبرد تا شرقی ترین طلوع خورشید و نفس های گرمت هستی وار بر من میبارد و مهربانیت پناهیست که در بی کرانه های عشق مرا تا جاودانگی هستی می آرامد جایی که هر واژه دچار عشق است هر نگاه زندگی دیگریست و ابدیت مرا میخواند و من نفس میکشم تا تو را دوست بدارم هستی هستی من...


عزیز من... میدانی پنجره ها چشم به راه مهربانی ما بسته اند و عشق هر واژه را در عمق جان ذوب میکند تا رنگ ها و طرح ها دوباره متولد شوند تا چشم هایم تو را معنا کنند که حقیقت زیبای تو والاترین است همدم مهربان من... عزیز من دوستت دارم مانند چشمه ها که همیشه میجوشند پاکی آب را و من به سرود آوازهای باهم بودنمان ایمان دارم... گلم پنجره ها سرود باهم بودنمان را نواخته اند و غزل در آینه ی ما رنگی دیگر است انگار خانه ی ما آفتابش آفتابی دیگر است... ناز من اینجاست خانه ی ما که تا طراوت هوای صبح چند شعر راه است و دست ها نیلوفر میکارند و قلب ها پنحره ساز دنیای آبی مان اند و آفتاب نگاهمان روح سرزنده عشقمان را نوازش میکند...

 

عزیزم... برای سلامتی شما همیشه از صمیم قلبم دعا میکنم گلم... 


زیبای من زیبای من

صدای تو پوست تو ناخن های تو

زیبای من زیبای من

وجود تو روشنایی تو سایه تو

زیبای من

همه مال منند زیبای من

همه مال منند عزیز من

زمانی که راه می روی یا می آسایی

زمانی که نغمه سر می دهی یا خوابی

زمانی که در رنجی یا در رویا

همیشه 

زمانی که نزدیکی یا دور

همیشه

مال منی زیبای من

همیشه...

 

پابلو نرودا


مثل شب مثل شراب

تو پر از وسوسه ای

مثل شبنم واسه گل

عطش یک بوسه ای

ای غزل ای دلنواز

ای شروع قصه ساز

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

تو شدی قصه عشق

وقتی عاشقی نبود

تو سرآغاز منی

از همیشه تا هنوز

تو سرآغاز منی

مثل خورشید واسه روز

توی سایه های شب 

تویی یک قطره نور

تویی سر پناه من

مثل یک کلبه دور

تویی مقصد واسه من

تو منو صدا بزن

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

تو شدی قصه عشق

وقتی عاشقی نبود

تو سرآغاز منی

از همیشه تا هنوز

تو سرآغاز منی

مثل خورشید واسه روز

واسه حرفای کتاب

تویی معنای جدید

واسه پرواز خیال

تو کبوتر سپید

تو مثل حادثه ی

شب دل سپردنی

تو همون قصه یک

نگاه و عاشق شدنی

یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

تو شدی قصه عشق

وقتی عاشقی نبود

تو سرآغاز منی

از همیشه تا هنوز

تو سرآغاز منی

مثل خورشید واسه روز

یکی بود یکی نبود

تو شدی قصه عشق...


پاکسیما


یکی بود یکی نبود