کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

مرا تو

بی سببی

نیستی

به راستی

صلت کدام قصیده ای

ای غزل 

ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب

از دریچه تاریک؟

کلام از نگاه تو شکل می بندد

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی

پس پشت مردمکان ات

فریاد کدام زندانی ست

که آزادی را

به لبان برآماسیده

گل سرخی پرتاب می کند؟

ورنه

این ستاره بازی

حاشا

چیزی بدهکار آفتاب نیست.

نگاه از صدای تو ایمن می شود

چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی

و دلت

کبوتر آشتی ست،

در خون تپیده

به بام تلخ.

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می کنی...

 

 الف. بامداد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد