در چشم های من ببین
برگ های خشکیده آن درخت کهنسال را
که میان پیچک تکیده ی کلبه تنهایی ام به یادگار مانده
یادها از یاد رفته اند
اما
در یاد این خانه
این پنجره
این خاک
مانده است
آن قلب ها آن قلم ها که شکستند
و این چشم ها و این راه ها
که از یاد رفتند و رفتند
اگر به خانه من آمدی
برای من
ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه
که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم