کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

جمعه ها دروغند

جمعه ها پر از هیاهوی تو اند

کدام جمعه تعطیل است؟

تنهایی آخرین حربه لشکر جمعه است


المنة لله که در میکده باز است

زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی

وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تکبر

وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم

با دوست بگوییم که او محرم راز است

شرح شکن زلف خم اندر خم جانان

کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بار دل مجنون و خم طره لیلی

رخساره محمود و کف پای ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم

تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

از قبله ابروی تو در عین نماز است

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین

از شمع بپرسید که در سوز و گداز است


ای همیشه موندگار

ای همیشه یادِگار

تویی تنها سهم من

از تموم روزگار

ای همیشه در عبور

از منِ سنگ صبور

رفتی و در ذهن من

یادِ تو میشه مرور


پاکسیما


شب بر شانه های عشق نشسته است 

با کدام ندا تو را بخوانم

ما دل باخته ایم به هر آنچه احساس است

مکتبی از نور

صدایی از قلب شب

روزنی از گل یاس

همه سفرنامه های ماست

سفرنامه های دلباختگان ترانه ی صبح...


در امتداد دست هایت

سفری آغاز خواهم کرد

سفری تا بودن

سفری تا لمس عشق تو

مرا به یک بوسه دعوت کن

و قلب با عشق متولد می گردد 

و من مسافر جاده ی دست هایت

تنت را دوست می دارم

و قلبت را

و مهربانی ات را

و چشم هایت را

و صدایت را

چرا که انسان برای دوست داشتن است

و تو برای آغاز من...


ای همراه من تنها با تو
تا اوج عشق هم پروازم
با قلب تو دلدار من هم آوازم
تو هم پای من
تنها با من هم آوایی
با درد من آشنایی
تکیه گاهی هم صدایی

ما فریاد عشق در قلب شب
دلگرمی عاشقهای بی صداییم
ما دل می بازیم دریا دریا
تا بیکران عاشقهای بی پرواییم

تو با من بمان ای مهربان
چون ماه شب در آسمان 
بر من بتاب تا بیکران 
مثل مهتاب
من تا مرز جان از عشقمان
می سوزم ای آرام جان
بر من بتاب تا کهکشان
مثل آفتاب

ما فریاد عشق در قلب شب
دلگرمی عاشقهای بی صداییم
ما دل می بازیم دریا دریا
تا بیکران عاشقهای بی پرواییم

ای تو رویای شبهای من
عشق رو ببین تو چشمای من
دستات رو تو دست من بگذار
در لحظه های دیـــــــدار

ما فریاد عشق در قلب شب
دلگرمی عاشقهای بی صداییم
ما دل می بازیم دریا دریا
تا بیکران عاشقهای بی پرواییم

ما فریاد عشق در قلب شب
دلگرمی عاشقهای بی صداییم
ما دل می بازیم دریا دریا
تا بیکران عاشقهای بی پرواییم
ما...

+ چه حس عجیبی این شعر و آهنگ داره، آهنگی با حس عمیق عشق همراه با نوستالژی خاطره های سال های عشق

اگر من درختم

پس روزی به زمین می افتم

از من پایه نسازید

مرا در شومینه نیندازید

از من پلی بسازید بر بستر رودی

دری یا چارچوبی

جایی که دو نفر به یکدیگر میرسند

و عشق می بازند


مارتینا یتیس


من از سفری دور به تنهایی خویش رسیدم

من از راه کمال

من از مشرق آرزوها 

به من رسیدم

سال ها در پی آبی عشق، همسفر ترانه شدم

سال ها در پی عشق قاصدک، غزل خوان قصه ها شدم

اکنون موج های ساحل ردپای ترانه را خواهد برد

و تنها در خیال من می ماند 

غمی که بر عشق رفته است...


تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست

بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست

دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست

سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست

بر ماجرای خسرو و شیرین قلم کشید

شوری که در میان منست و میان دوست

خصمی که تیر کافرش اندر غزا نکشت

خونش بریخت ابروی همچون کمان دوست

دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند

وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست

روزی به پای مرکب تازی درافتمش

گر کبر و ناز بازنپیچد عنان دوست

هیهات کام من که برآید در این طلب

این بس که نام من برود بر زبان دوست

چون جان سپردنیست به هر صورتی که هست

در کوی عشق خوشتر و بر آستان دوست

با خویشتن همی‌برم این شوق تا به خاک

وز خاک سر برآرم و پرسم نشان دوست

فریاد مردمان همه از دست دشمنست

فریاد سعدی از دل نامهربان دوست...


ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن

من خسته ایامم ساقی تو آرامم کن

گمگشته ای در خویشم ساقی تو پیدایم کن

با ساغر شیدایی سرمست و شیدایم کن

در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را

محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را

من مرغ خوش آواز این شهرم می دانم می دانی

کز رنج این خاموشی می گریم در خلوت پنهانی

از جان ما چه خواهی ای دست بیرحم زمونه

تا کی به تیر ناحق می گیری قلب ما نشونه

در سینه پنهان کردم فریاد آوازم را

محض خدا روزگار مشکن دگر سازم را

ای ساقی آرامم کن دیوانه ام رامم کن

من خسته ایامم ساقی تو آرامم کن


دانلود آهنگ ای ساقی آرامم کن با صدای گلپا


اکنون جاده ای در سفر من  

به انتها رسیده است 

من به چشم انداز خویش مینگرم

و به این می اندیشم که 

چگونه می شود تمام دشت را

عاشقی کرد...


یه چیکه شادی، یه مشت ستاره

یه دل که هیچوقت آروم نداره

ما با همینا خوشبخت و شادیم

ما هک شدیم تو برگای تقویم

ما با همینا خوشبخت و شادیم


بخند عزیزم فردا تو راهه

حلقه ای از نور تو دست ماهه

بخند عزیزم شب غرق رازه

پنجره های خوشبختی بازه


میخوام تو چشمات اشکی نلغزه

جوری بیام که برگی نلرزه

بزار که قلبم پیشت بمونه

تا دنیا شکل رویاهامونه

به فکر اینم که غم بمیره

چیزی نگم که دلت بگیره

با تو رو ابرا قدم گذاشتم

من آرزویی جز تو نداشتم


بخند عزیزم فردا تو راهه

حلقه ای از نور تو دست ماهه

بخند عزیزم شب غرق رازه

پنجره های خوشبختی بازه


میخوام تو چشمات اشکی نلغزه

جوری بیام که برگی نلرزه

بزار که قلبم پیشت بمونه

تا دنیا شکل رویاهامونه

به فکر اینم که غم بمیره

چیزی نگم که دلت بگیره

با تو رو ابرا قدم گذاشتم

من آرزویی جز تو نداشتم


بخند عزیزم فردا تو راهه

حلقه ای از نور تو دست ماهه

بخند عزیزم شب غرق رازه

پنجره های خوشبختی بازه...


متن آهنگ فردا تو راهه از بتی عزیز

+ سال نو ایشالا برای همه پر از سلامتی و خوشبختی باشه


بیاییم در این آخرین لحظه های سال 

آرزو کنیم 

همه ی خانه ها سرشار از سلامتی 

همه چشم ها پر از امید 

همه ی دست ها آکنده از امنیت 

و همه ی قلب ها 

لبریز از شوق زندگی و صمیمیت باشد...



عیدی دیگر از راه می رسد

دوباره فرهاد کودکانه می خواند

دوباره چشم هایم به کاسه های لعابی آبی می نگرند

دوباره ماهی قرمز کوچک،

دوباره هوای گلابدان های عزیز از راه می رسد 

شوق رسیدن یک حس تازه

بند دلم را پاره می کند

امسال ما چند نفریم؟

نمی دانم اما

به مهربانی نوروز 

که ما با دست های محبت 

در این گوشه تاریخ 

جاودانه خواهیم شد...


دوست پیدا کن

تحرک داشته باش

ابتکار عمل به خرج بده

مردم را به نغمه و شور دعوت کن

آن ها را برای عشق و دوستی آماده کن

به مردم کمک کن تا انسان تر شوند

این تنها راهی است که به خدا می رسد

عشق

تنها صدای سخن عشق است که به یادگار در گنبد دوار هستی می ماند

عشق جادوست، جادوی عشق

عشق به هرچه دست بزند آن را طلا می کند

عشق حتی اگر گِل را نوازش کند از گِل گُل می روید


مسیحا برزگر


مرا تو

بی سببی

نیستی

به راستی

صلت کدام قصیده ای

ای غزل 

ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب

از دریچه تاریک؟

کلام از نگاه تو شکل می بندد

خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی

پس پشت مردمکان ات

فریاد کدام زندانی ست

که آزادی را

به لبان برآماسیده

گل سرخی پرتاب می کند؟

ورنه

این ستاره بازی

حاشا

چیزی بدهکار آفتاب نیست.

نگاه از صدای تو ایمن می شود

چه مؤمنانه نام مرا آواز می کنی

و دلت

کبوتر آشتی ست،

در خون تپیده

به بام تلخ.

با این همه

چه بالا

چه بلند

پرواز می کنی...

 

 الف. بامداد


در شب بی نئون کنار رهبران

رو به هر موعظه در قصر واتیکان

ته ایستگاه، هو لا لا

در فرودگاه، هو لا لا

در آسانسور، هو لا لا

سر چهار راه، هو لا لا

بغلم کن

بغلم کن

وسط جریمه سر هر امتحان

آخر خط شب معبد شاعران

پای دیوار، هو لا لا

سر بازار، هو لا لا

نوک تپه، هو لا لا

زیر رگبار، هو لا لا

بغلم کن

بغلم کن

بهترین جای جهان فرصت آغوش تو

مثل یک در پشت سر خوش صدا تر بسته شو

روز کنکور، هو لا لا

شب بی ماه، هو لا لا

ته موزه، هو لا لا

در ورزشگاه، هو لا لا

بغلم کن بغلم کن

بغلم کن بغلم کن

بغلم کن

بغلم کن

به رسم مرغ دریایی پر از پر تماشایی

به سوز ساز تنهایی در این سیلاب زیبایی

برقص

برقص

برقص

به پیچ و تاب یک پیجک به شکل آخرین میخک

به یاد شمعی در رگبار دو سایه در هم بر دیوار

برقص برقص

برقص

برقص

برقص برقص

بغلم کن

برقص برقص

برقص

بغلم کن

برقص برقص

برقص

بغلم کن

برقص

برقص

برقص

بغلم کن...


بغلم کن، ترانه ای و احساسی برای همیشه...

دانلود آهنگ همیشه ماندنی بغلم کن، آلبوم دوستت دارم ها از شهیار قنبری


یلدا میلاد مهر است و مهر نماد دلدادگی کهن یک ملت...

بیاییم در این کهن میلاد مهر از عمق جان آرزو کنیم لبخند بر چهره ی هر انسانی نشسته باشد و امید جان پناه همه ی ما باشد. آتش عشق روشنی قلب های پرمهرتان باد و طعم سرخ محبت سرآغاز لحظه لحظه زندگی تان...


انار گونه هایت

از شرم ترک برداشت

وقتی دستانت را به آرامی گرفتم

دانه های یاقوت سرازیر شد

و چشمانت

ملتمسانه ،

عشق را از چشمانم می خواند

بگذار بی پروا دوستت بدارم

بگذار جسورانه تو را درآغوش بگیرم

شاید لب های سرد و یخ بسته ات

به گرمی بوسه ای زنده گردد


سایرا


عکس: پاییز در خانه ما


پاییز فصل عجیبی است

پاییز عشقی است گمشده میان سال هایی مبهم

پاییز داستانی است جادویی 

از برگ هایی که همیشه برای تو حرف دارند

یک آشنای دور میان درخت ها می دود

پاییز یک دلدادگی است که نمی دانی چیست...


اگر می توانستم مانند یک فرشته سخن بگویم

اما اگر هیچ عشقی نداشتم

مانند یک حلقه ی مسی بودم

اگر می توانستم پیغمبری کنم

و اگر هیچ عشقی نداشتم

هیچ نبودم

دلدادگی شکیباست

دلدادگی مهربان است

دلدادگی همه چیز را تاب می آورد

و همه چیز را می داند

عشق هیچگاه به پایان نمی رسد

پیغمبری به پایان رسیده است

اگر همه ی زبان ها خاموش شوند

هیچ دانایی وجود نخواهد داشت

پیغمبری به پایان رسیده است

اگر همه ی زبان ها خاموش شوند 

و تنها ایمان، امید و عشق بمانند

بزرگترین این سه، عشق است...


در ستایش ارزشمندی دلدادگی و عشق در دنیایی حسی از ادراک ما، هنگامی که احساس برتر است

شعر: سکانس پایانی فیلم سه رنگ: آبی


لیلا کجاست که با عشق یک سایبان ببافد
یک سفره ی قلمکار با بوی نان ببافد
لیلای عشق بازآ یک آشیان بسازیم
با صد هزار فانوس یک کهکشان بسازیم
لیلا کجاست که با مو یک ریسمان ببافد
با ریسمان باران رنگین کمان ببافد...

علیرضا میبدی

پاییز از راه  همیشگی میرسد

دوباره برگ های دلم میریزد

در من درختی عاشق گشته است...



مادرم علاقه داشت گاهی غذایی که معمولا صبحانه می خوردند را برای شام درست کند، به یاد دارم آن شب را وقتی که او که بعد از گذراندن یک رو سخت و طولانی در سر کار، غذایی را برای شام تهیه کرده بود. در آن نیمه شب مادرم یک بشقاب تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بی نهایت سوخته جلو پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم آیا کسی متوجه سوختگی بیسکویت ها شده است ؟ با این وجود همه کاری که پدرم انجام داد این بود که دستش را به سوی بیسکویت ها بلند کرد لبخندی به مادرم زد و از من پرسید : امروز مدرسه چطور بود؟

خاطرم نیست که آن شب چه چیزی به پدرم گفتم ، اما یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت کره و ژله روی بیسکویت سوخته می مالید و می خورد. وقتی آن شب از سر میز غذا بلند شدم، به یادم می آید که صدای مادرم را شنیدم که برای سوزاندن بیسکویت ها از پدرم عذر خواهی می کرد و هرگز فراموش نخواهم کرد که پدرم گفت: عزیزم من عاشق بیسکویت های سوخته هستم.

همان شب، رفتم که پدرم را برای شب بخیر ببوسم و از او سوال کردم که آیا واقعا دوست داشت که بیسکویت ها یش سوخته باشد؟ او مرا در آغوش کشید و گفت : مامان تو امروز روز سختی را در سرکار داشته و خیلی خسته است، به علاوه بیسکویت کمی سوخته هیچ کسی را نمی کشد و امروز دعای من برای تو این است که یاد بگیری که قسمت های خوب و بد و نا خوشایند زندگی خود را بپذیری.