کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

ساحل آرامش...

باید دوید سوی ساحل آرامش، آنجا که میشود مرغ های دریایی را با بهانه ای کودکانه ترساند، آنجا که فاصله ما تا دریا چیزی به جز صدف و نور و صدای تر ساحل نیست، آنجا که قلب برای زندگی بس است. دست هایت را به من بده، بیا مانند کودکی دوباره خاک بازی کنیم، دست هایم را زیر ماسه های خیس این ساحل یاد خواهی گرفت، یاد خواهیم گرفت، عشق بازی با ماسه و نور... انگشتت را دستم بگذار، میخواهم با قلم انگشت تو قلبی ماسه ای بکشم، راستش میدانم عاشق شده ای، لباس گِلی ات داد میزند...

سایه خورشید را زیر قلب انگشتی اش کشید و نوشت

"من و تو...

تاریخ به ساعت قلبمان لحظه عاشقی..."