کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

به یاد گذشته ها...


تو حضور مبهم پنجره ها

رو به روم دیوارای آجریه


خورشید روشن فردا مال تو

سهم من شبای خاکستریه


توی این دلواپسی های مدام

جز ترانه های زخمی چی دارم...


وقتی حتی تو برام غریبه ای

سر رو شونه های بارون میزارم


اسم تو برای من مقدسه

تا نفس تو سینه پر پر میزنه


باورم کن که فقط باور تو

میتونه قفل قفس رو بشکنه


منم و یه آسمون بی دریغ

منم و یه کوره راه ناگزیر


ای ستاره شب های مشرقی

پر پرواز منو ازم نگیر...


خیال تو...

خیال رویت امشب نمی گذارد

چشم های خسته من بر هم بنشیند

باید خیالت را با خود به رویاها ببرم

شاید چشم هایم رازی شوند ...


راز حقیقت...

چشمانت راز حقیقت است

آینه ای تمام نما که من اسرار هستی را در آن دیدم

راز پرواز پرستوها را

راز رنگ ها را

راز برگی بر آب در یک صبح مه آلود را

راز عشق را

راز زندگی را

با چشمانت با من سخن بگو

تا من

حقیقت را بیابم