با من بیا
با من به آن ستاره بیا
به آن ستاره که هزاران هزار سال
از انجماد خاک ،و مقیاس های پوچ زمین دوراست
و هیچکس در آنجا از روشنی نمی ترسد
من در جزیره های شناور به روی آب نفس می کشم
من در جستجوی قطعه ای از آسمان پهناور هستم
که از تراکم اندیشه های پست تهی باشد
با من رجوع کن
من نا توانم از گفتن
بگذار پر شوم از قطره های کوچک باران
از قلب های رشد نکرده
از حجم کودکان به دنیا نیامده
بگذار پر شوم
شاید که عشق من
گهواره تولد عیسای دیگری باشد...