به یاد آخرین ستاره ی شب، آندره تارکوفسکی...
تعهد هنرمند جز جستجوی مطلق نیست...
آندره بیست و هشت سال گذشت، بیست و هشت سال از ایثار گذشت... کودک چهار ساله، اکنون الکساندر شده اما هنوز هم درخت خشک کنار ساحل به انتظار کسی از جنس ایثار است... آه آندره عزیز دنیای امروز تشنه تر برای ایثار الکساندرهاست، گاهی باید ایثار کرد آنجا که دوچرخه ها به انتظار قدم های اندیشه اند، آندره عزیز نهال چهارساله خواهم کاشت، شاید اینبار کنار ساحل تنها نباشد... نهال چهارساله ای خواهم کاشت شاید اینبار دنیا پر از دوچرخه شود...
"راه جاودانگی و ابدیت از ایثار میگذشت. رازهای جهان پس از فقدان همه چیز آشکار خواهد شد . در نیستی آنگاه که خانه به آتش کشیده شده و فرزندان رانده و زبان در کام و زنی با دوچرخه تمام دشت را عاشقی میکند . حالا وقت شکوفه دادن درخت خشک کنار ساحل است . ایثار قابلهی ایمان است در زهدان سرشت و سرنوشت و "ایثار" قسمتی از وجود ما . آه ! آندرهی عزیز..."