قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر
زندون تن رو رها کن ای پرنده پر بگیر
اونور جنگل تن سبز، پشت دشت سر به دامن
اونور روزای تاریک، پشت نیم شبهای روشن
برای باور بودن جایی شاید باشه شاید
برای لمس تن عشق کسی باید باشه باید
که سر خستگی هاتو به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات واسه سادگیت بمیره
حرف تنهایی قدیمی اما تلخ و سینه سوز
اولین و آخرین حرف، حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه، راهی تا بی نهایت
قصه همیشه تکرار، هجرتو هجرتو و هجرت
اما تو این راه که همراه، جز هجوم خارو خس نیست
کسی شاید باشه شاید، کسی که دستاش قفس نیست...