میدانم دوباره دلم بی تاب است، دوباره هوای عشق از هر سو در دلم زبانه میکشد. این لحظه ها همان لحظه های ناب هستند همان لحظه ها که دلت را نوازش میدهند تا دلتنگ شوی، تا در دنیای خود غریب شوی... آنقدر نوازش ات میدهند تا از غم معصومانه عشق سرشار شوی و آن هنگام تو را با معصومیت خالص عشق تنها میگذارند تا چشم هایت را در دنیای شورانگیز عشق باز کنی و حس زیبایی تو را از راز مهر سرشار کند، جایی که هیچ اندیشه ای بدان دست نخواهد یافت...
دوباره به خلوت دلم می نگرم، چه آرام به من نگاه میکند... بیا تا از دل بگوییم از آن ترانه که بر حریم دل آرام می نشیند... بیا تا دوباره در خلوتگه عشاق بنشینیم شمعی روشن کنیم و از رویاهایمان بگوییم، من رویایی دارم... رویای مهر، رویای شورانگیز مهربانی... رویایی از جنس نور روشن ماه در هزار و یک شب بی پایان... هزاز شب گذشت و نیامدی، این شب بی تو به سر نخواهد شد، بیا و هزار و یک شب من باش...