کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

تو که نباشی...

میدانی، آنقدر نیامدی که پنجره ها هم پشت جاده ی نیامدنت بغضشان شکست. تو که نباشی چه فرقی میکند، آسمان آبی باشد یا مهتابی... دیروز باشد یا امروز، نوروز باشد یا مهرگان، یک فنجان چای بدون تو همان آب گرم است. آری این تویی که به واژه ها جان می بخشی، زندگی را بیدار می کنی. گل های یاس با نگاه تو جان می گیرند، در کنار تو خوشبو میشوند، چه فرقی میکند دیروز باشد یا امروز، این تویی که خاطره یک لبخند را جاودانه میکنی. چه کسی به یاد دارد دنیای قبل از عشق را... در کدام کتاب، تاریخ قبل از عشق ثبت شده... چگونه یک نگاه فرو می نشاند عظمت خورشید را میان دست های تو... این نگاه توست، این عشق است که خورشید را بر شاخه های بید مجنون آرام می نشاند، وگرنه خورشید همان ستاره سوزان است...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد