کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

خورشید حضور...

مرا در تنش غُسلِ تعمید داد

به من اسم شب، اسم خورشید داد

برای تمام نفس های من شعر گفت

مرا از ته خــــــــاک بیدار کرد

مرا شستشو داد، آغار کرد

مرا خط به خط خواند، تکرار کرد

شکارِ همه لحظه ها را به من یاد داد

برای من از شاخه برگی جدا کرد و گفت:

جنگل شو، شـــــــاعر

من از ارتفاعِ  تَرِ کاغذ و جوهر و عشق جاری شدم...

شبی کفشم از گَنگ تر شد،

به من یاد داد ارتفاعِ  ترِ گَنگ را در تهِ خواب گُنگِ سفر گُم کنم

به من گفت:

گُم باش و پیدا، که از سایه ها آفتابی تری

من و سایه را دوخت بر لاله

با لایه های گلایه

من و سایه را بُرد، تا پشتِ رمز و کنایه

من و سایه را بُــــــرد، تا آفتابی ترین من

مرا در تمام نفسهای خود شیر داد

مرا در تنش غسل تعمید داد

به من اسم شب، اسم خورشید داد...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد