کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

در آن نفس که بمیرم...


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد