کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

قاب پنجره آرام آرام تاریک می شود

سایه ی درختان نگاهم را هاشور می زند

ابرهای خسته امتداد خویش را تا بی کران ها فریاد می زنند

سنگینی شب بر شاخه های بید مجنون می ریزد

پشت هر پنجره

در دوردست ها

ستاره ای خواهد رویید

نام تک تک ستاره ها را به خاطر بسپار

که هر پنجره را صبحیست

و هر روزن انتظار را سحری خواهد گشود

ای درختان سرو

دست های شما در جستجوی کدام آسمان آبیست؟

دشت ها

که آفتاب، تن های طلایی تان را از خویش گرم کرده

در شوق انتظار کدام قاصدک

گونه هایتان اینگونه سرخ شده؟

و وسعت آغوشتان را به انتظار کدام قدم های کوچک گشوده اید؟

ای روشنی مهتاب

در پی دست های کدام رهگذر

ساعت ها در کوچه های پریشانی شب پرسه میزنی؟

اگر ستاره ها به خواب رفته اند

تو آن ستاره همیشه روشن باش

یک مهتاب و یک پنجره

همیشه برای آبی آسمان کافیست...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد