کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

کوچه مهربونی

زندگی چند واژه است از نوشتن و عشق و نوشتن...

عاشقم

اهل همین کوچه ی بن بست کناری

که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟

کوچه کجا؟

پنجره ی باز کجا؟

من کجا؟

عشق کجا؟

طاقتِ آغاز کجا؟

تو به لبخند و نگاهی  

منِ دلداده به آهی

بنشستیم

تو در قلب و

منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست؟

از آن پنجره ی باز؟

از آن لحظه ی آغاز؟

از آن چشمِ گنه کار؟

از آن لحظه ی دیدار؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب

تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم...


فریدون مشیری


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد