-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیر 1394 17:13
وقتی از پله می آیی پایین روشنایی را می مانی آرام آرام که تمام ایوان عطر تو را دارد وقتی از ایوان می پیچی با گلهای سپید میز صبحانه زیر بازویت، شادی را می ماند روز بالا می آید در کاسه شیر... جواد مجابی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 تیر 1394 10:59
این تویی آری تو خواب و بیداری تو زن مرا می رقصد زن مرا می پرسد زن مرا می خواند زن مرا می فهمد دست زن زیبا نیست دست زن نایاب است دست زن می روید... شهیار قنبری
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیر 1394 23:52
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 خرداد 1394 00:44
دوستت داشتم، دوستت دارم دوستت خواهم داشت کودک برهنه ای بر سنگریزه ها باد در گیسوان پریشانت چونان الماسی که از جواهردان بیرون می افتد فقط نور است که می تواند رازهای سر به مهر ما را آشکار کند آنجا که انگشتان ام مچ دستان ات را می گیرند دوستت داشتم، دوستت دارم دوستت خواهم داشت هر کاری کنی عشق آن جاست که تو نگاه میکنی در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 خرداد 1394 23:28
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خرداد 1394 22:41
عشق فرصت دوباره دیدن است دوباره روییدن دوباره بوییدن دوباره گفتن از خود چه زیباست زندگی با نگاه عشق با دست های عشق با قدم های عشق بیاییم همه چیز را در رودخانه ی عشق بشوییم هوا آسمان پنجره یاس چشم های یار فرصت ماست برای دیدن خود برای عشق بیاییم عشق شویم عاشق باشیم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 خرداد 1394 17:44
تمام ناتمام من با تو تمام می شود شاعر بی نام و نشان صاحب نام می شود تمام نه، تمام نه، که جام ناتمام لبریخته ام تمام نه، تمام نه، که ناتمامی از تو آویخته ام تمام من به نام تو شعر دوباره می شود بند سکوت کهنه ام چند پاره می شود در این حریر خانگی روی ترانه شسته ام تمام خون من شبی پر از ستاره می شود تمام ناتمام من با تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 خرداد 1394 12:10
دوستت دارم چون دوست داشتن تو زیباست بهترین است نفس است زندگیست لحظه ی عاشقیست دوستت دارم چون دوست داشتن تو عشق است... دوستت دارم مانند شکوفه ای که خورشید را میخواهد مانند یاس کنار طاقچه و چه خوشبخت است من که باغچه ای به وسعت تو در قلبش دارد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 خرداد 1394 09:41
عزیزم پناهت جزیره ایست کوچک و عظیم که مرا در دریای محبت تنت احاطه کرده است و دست هایم قایقی کوچک است که میان دریای تو هیچگاه به ساحل نخواهد رسید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 15:17
عزیز من پرنده ها در نگاهم گفتند در فراسوی افق سرود دوست داشتن توست... و آغوشت کوچه ایست تنگ و باریک که مرا میبرد تا شرقی ترین طلوع خورشید و نفس های گرمت هستی وار بر من میبارد و مهربانیت پناهیست که در بی کرانه های عشق مرا تا جاودانگی هستی می آرامد جایی که هر واژه دچار عشق است هر نگاه زندگی دیگریست و ابدیت مرا میخواند و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 22:58
عزیز من... میدانی پنجره ها چشم به راه مهربانی ما بسته اند و عشق هر واژه را در عمق جان ذوب میکند تا رنگ ها و طرح ها دوباره متولد شوند تا چشم هایم تو را معنا کنند که حقیقت زیبای تو والاترین است همدم مهربان من... عزیز من دوستت دارم مانند چشمه ها که همیشه میجوشند پاکی آب را و من به سرود آوازهای باهم بودنمان ایمان دارم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 اردیبهشت 1394 21:50
عزیزم... برای سلامتی شما همیشه از صمیم قلبم دعا میکنم گلم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اردیبهشت 1394 18:17
زیبای من زیبای من صدای تو پوست تو ناخن های تو زیبای من زیبای من وجود تو روشنایی تو سایه تو زیبای من همه مال منند زیبای من همه مال منند عزیز من زمانی که راه می روی یا می آسایی زمانی که نغمه سر می دهی یا خوابی زمانی که در رنجی یا در رویا همیشه زمانی که نزدیکی یا دور همیشه مال منی زیبای من همیشه... پابلو نرودا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اردیبهشت 1394 23:38
مثل شب مثل شراب تو پر از وسوسه ای مثل شبنم واسه گل عطش یک بوسه ای ای غزل ای دلنواز ای شروع قصه ساز یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود تو شدی قصه عشق وقتی عاشقی نبود تو سرآغاز منی از همیشه تا هنوز تو سرآغاز منی مثل خورشید واسه روز توی سایه های شب تویی یک قطره نور تویی سر پناه من مثل یک کلبه دور تویی مقصد واسه من تو منو صدا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 فروردین 1394 23:49
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا اگه اسمم همه جا هست روی لب ها تو کتاب ها اگه رودم رود گنگ ام مث بودا اگه پاک اگه گنجی زیر خاک واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مرگم اگه پاکم مث معبد اگه عاشق مث هندو مث بندر واسه قایق واسه قایق مث پارو اگه عکس چهل ستون ام اگه شهری بی حصار واسه آرش تیر اخر واسه جاده یه سوار واسه تو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 فروردین 1394 00:32
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 فروردین 1394 13:33
اگر دریای دل آبی ست تویی فانوس زیبایش اگر آیینه یک دنیاست تویی معنای دنیایش تو یعنی دسته ای گل را از آن سوی افق چیدن تو یعنی پاکی باران تو یعنی لذت دیدن تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدن تویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن تویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردن خدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن تو یعنی روح باران...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 فروردین 1394 23:06
سرانگشتانت شکوفه می دهند تا من ببویمشان و دست هایت به لب هایم آب تا زنده بمانم چون مادری به کودک خویش . آه انگشتانت آنها قلب مرا رویانده اند آنگاه که تو حجم خالی آغوشم را پر می کنی قلبی روشن در کوزه آبی که تو می نوشانی ام پابلو نرودا +همراه با برداشت آزاد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 فروردین 1394 21:47
زیباترینم ! زندگی، آسمان، دانه ای که لب می گشاید در زمین، و بیدهای مجنون مست همه چیز ما را می شناسند. عشق ما در این تپه ی زیبا در باد، در شب و در زمین به دنیا آمد و از این روست که خاک رس و گل های زیبا و درختان نام تو را می دانند. ما تنها این را نمی دانستیم، با هم روییدیم، با گلها روییدیم و از این روست که چون از کنار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 فروردین 1394 16:49
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم نسیم عطرگردان را شکر در مجمر اندازیم چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اسفند 1393 00:22
نسیم خاک کوی تو ، بوی بهار می دهد شکوفـه زار روی تـو ، بوی بهار می دهد چو دسته های سنبله ، کنار هم فتاده ای به روی شانه ، موی تو ، بوی بهار می دهد چو برگ یاس نو رسی ، که دیده چشم من بسی سپـیـدی گلــوی تــو ، بوی بهار می دهد تو ای کبوتر حرم ، ترانه های صبحدم بخوان که های و هوی تو ، بوی بهار می دهد برای من که جز خزان ،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 اسفند 1393 21:00
نوروز ماندگار است، تا یک جوانه باقیست باقیست جمع جانان، تا این یگانه باقیست بار دگر بریدند نای و نواش اما این ساز مینوازد، تا یک ترانه باقیست سینه به سینه گفتند کوتاه تا شود شب کوتاه میشود شب، وقتی فسانه باقیست عید است و نامه دارم از من رسان سلامی بشتاب ای کبوتر، تا آشیانه باقیست گم کردمش! نشانیش یک کوچه تا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 اسفند 1393 17:39
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم محصول دعا در ره جانانه نهادیم در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد تا روی در این منزل ویرانه نهادیم در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را مهر لب او بر در این خانه نهادیم در خرقه از این بیش منافق نتوان بود بنیاد از این شیوه رندانه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفند 1393 22:27
اگر دنیا را واژه ایست آن واژه تویی اگر شهر را بهانه ایست آن بهانه تویی اگر من را وجودیست آن وجود تویی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 اسفند 1393 00:27
برای دیدن تو از حادثه ها گذشته ام کفر اگر نباشد این من از خدا گذشته ام...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفند 1393 19:16
امشب اگر یاری کنی ای دیده توفان می کنم آتش به دل می افکنم دریا به دامان می کنم می جویمت می جویمت با آن که پیدا نیستی می خواهمت می خواهمت هر چند پنهان می کنم زندان صبرآموز را در می گشایم ناگهان پرهیز طاقت سوز را یکسر به زندان می کنم یا عقل تقوا پیشه را از عشق می دوزم کفن یا شاهد اندیشه را از عقل عریان می کنم... سیمین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 بهمن 1393 01:12
من تو را دوست میدارم و امروز هم مانند دیروز و فردا برای دوست داشتن تو نفس میکشم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 بهمن 1393 17:40
تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو میتابد از دور پیشانیات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مهر بهاری پر از ارغوان با من است ! کنار تو هر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بیکران با من است روانم بیاساید از هر غمی چو بینم که مهرت روان با من است چه غم دارم از تلخی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمن 1393 22:30
دلم صبح به صبح گلدان پر از گل های رز زرد میخواهد که با چایی یخ زده ام به انتهای باع بنگرم آنجا که تو و پسرانم مشغول بازی اید دلم صبح به صبح خبرهای روزنامه را میخواهد دویدن ها و شیطنت های پسرانم را میخواهد خانه ای گرم در قلب پایتخت ، آنجا که برای خرید به نزدیک ترین بازار محلی می رویم دلم شب های پاییزی خانه مان را می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 بهمن 1393 23:12
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب، دوش به بالین من آمد بنشست سر فراگوش من آورد به آواز حزین گفت: ای عاشق شوریدهٔ من، خوابت هست؟ عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر که ندادند...